تولید ناخالص داخلی تولید ناخالص داخلی تولید ناخالص داخلی

تولید ناخالص داخلی

تولید ناخالص داخلی و هزینه های اقتصاد

اگر بخواهید در مورد فعالیت های اقتصادی یک شخص قضاوت کنید، احتمالاً قبل از هر چیز به درآمد او توجه خواهید کرد. یک شخص با درآمد بالا به راحتی می تواند کالاهای ضروری و تجملی برای خود فراهم کند. تعجبی ندارد اگر مردم با درآمدهای بالا از رفاه بالاتر لذت ببرند، خانه بهتر، بهداشت بهتر، خودروهای لوکس، تعطیلات بهتر و امثال آن.

همین استدلال برای کل اقتصاد یک کشور نیز قابل ارائه است. وقتی درباره اقتصاد یک کشور قضاوت می کنید که این اقتصاد ثروتمند یا فقیر است. نگاه شما به درآمد کل است که تک تک افراد جامعه به دست می آورند. این درآمدها را به کمک تولید ناخالص داخلی Gross Domestic Product  – تولید ناخالص داخلی محاسبه می کنیم.

فهرست مطالب

تولید ناخالص داخلی دو چیز را اندازه گیری می کند:

  1. درآمد کل افراد در اقتصاد 
  2. هزینه های کل تولید کالاها خدمات در اقتصاد

علت آنکه تولید ناخالص داخلی می تواند هم درآمد و هم هزینه کل جامعه را اندازه گیری کند این است که در واقع درآمد و هزینه دو مفهوم یکسان هستند. برای هر اقتصاد، درآمد کل باید برابر هزینه کل باشد.

علت  برابری درآمد کل با هزینه کل در اقتصاد چیست؟

علیت این است که درآمد کل اقتصاد همان هزینه های است که دو گروه در مبادلات خود متحمل می شوند: خریدار و فروشنده.

هر یک دلار که از سوی خریدار برای خرید کالاها و خدمات صرف می شود (هزینه) معادل 1 دلار درآمد برای فروشنده ایجاد می کند. بنابراین مبادلات به طور یکسان در ایجاد هزینه درآمد نقش دارند. برای درک بهتر به الگوی جریان دوره اقتصاد رجوع می کنیم. در این نمودار تمامی مبادلات انجام شده بین خانوارها و بنگاه ها را می بینید. این نمودار تمامی معاملات بین خانوارها و بنگاه ها را در یک اقتصاد ساده نشان می دهد. در این اقتصاد خانوارها کالا و خدمات را از بنگاه ها خریداری می کنند. این جریان هزینه، از طریق بازار کالا و خدمات. به صورت درآمد در اختیار بنگاه ها قرار می گیرد. بنگاه ها نیز در جای خود با استفاده از پول دریافتی ناشی از فروش کالا و خدمات می توانند دستمزد کارگران، اجاره زمین و سود صاحبان بنگاه را پرداخت کنند.

این جریان درآمدی از طریق بازار عوامل تولید در اختیار صاحبان منابع تولید قرار می گیرد. در این اقتصاد پول به صورت یک جریان پیوسته از خانوارها به بنگاه ها و مجدداً از بنگاه ها به سمت خانوار حرکت می کند.

خانوارها کالا و خدمات را از بنگاه ها خریداری می کنند و بنگاه ها با استفاده از درآمد ناشی از فروش، دستمزد کارگران، اجاره زمین و سود صاحبان بنگاه را پرداخت می کنند. تولید ناخالص داخلی با کل هزینه های پرداختی از سوی خانوارها برای خرید در بازار کالا و خدمات برابر است. علاوه بر این تولید ناخالص داخلی با کل دستمزد برابر است.

چرخه تولید ناخالص داخلی

 

اندازه گیری درآمد ملی

حال که درباره مفهوم تولید ناخالص داخلی به طور کلی صحبت کردیم، به بررسی دقیق تر این مبحث می پردازیم.

تعریف تولید ناخالص داخلی (GDP):

تولید ناخالص داخلی ارزش بازاری تمامی کالاها و خدمات نهایی تولید شده در یک کشور طی یک دوره زمانی خاص است.

ممکن است این تعریف بیش از حد ساده به نظر برسد. شاخص تولید ناخالص داخلی و میزان رشد آن نشان دهنده وضعیت کلان اقتصاد است. از این نظر تولید ناخالص داخلی اهمیت زیادی در ارائه چشم انداز حال و آینده اقتصاد کشور دارد. رشد تولید ناخالص داخلی بهبود وضعیت خانوارها و بنگاه های اقتصادی در بخش های مختلف کشور را نمایان می سازد. به گفته پرفسور پل ساموئل سون تولید ناخالص داخلی عملکرد کلی اقتصاد را اندازه گیری می کند.

ویژگی های تولید ناخالص داخلی:

 

  • تولید ناخالص داخلی و ارزش بازاری

احتمالاً این جمله را شنیده اید که می گویند سیب و پرتقال را نمی توانیم با یکدیگر مقایسه کنیم یا سیب و پرتقال را نمی توانیم با هم جمع کنیم. تولید ناخالص داخلی نیز دقیقاً مصداق همین عبارت است. تولید ناخالص داخلی کالاهای بسیار گوناگونی را در یک شاخص واحد، همان ارزش پولی فعالیت های اقتصادی است، جمع می کند. برای انجام این کار از قیمت بازاری کالاها و خدمات استفاده می کنند. از آنجا که قیمت های بازار نشان دهنده مبلغی هستند که مردم تمایل دارند برای خرید کالاها و خدمات بپردازند، از این رو ارزش کالاها و خدمات را بیان می کنند. اگر قیمت یک سیب دو برابر قیمت یک پرتقال باشد، آنگاه ارزش سیب در تولید ناخالص داخلی دو برابر ارزش یک پرتقال در تولید ناخالص داخلی است.

  • تمامی کالاها و خدمات

شاخص تولید ناخالص داخلی یک معیار فراگیر و جامع است. تولید ناخالص داخلی در برگیرنده تمامی کالاهای تولید شده در اقتصاد و فروخته شده در بازار رسمی است. تولید ناخالص داخلی نه تنها ارزش بازاری سیب و پرتقال را اندازه گیری می کند بلکه ارزش هلو، گریپ فروت، کتاب، فیلم، آرایشگاه و بهداشت، کارهای خدماتی و … را نیز اندازه می گیرد.

البته برخی کالاها نیز در تولید ناخالص داخلی وارد نمی شوند، زیرا محاسبه ارزش آنها بسیار مشکل است. ارزش کالاهایی که تولید شوند و به صورت غیر قانونی به فروش برسند در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمی شود. مثلاً ارزش مواد مخدر در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمی شود. یک استثنای دیگر، ارزش کالاها و خدمات تولید و مصرف شده در خانوارهاست. در هر خانوار کالایی تولید و مصرف می شود که هیچ گاه در بازار مورد مبادله قرار نمی گیرد. مثلا ارزش سبزی هایی که شما از مغازه می خرید در تولید ناخالص داخلی منظور می شود ولی ارزش سبزی هایی که در خانه خود کاشته اید در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمی شود.

  • کالاها و خدمات نهایی

کتاب یک کالای نهایی و کاغذ کتاب یک کالای واسطه ای است. تولید ناخالص داخلی فقط شامل ارزش کالاهای نهایی است. دلیل آن روشن است زیرا ارزش کالاهای واسطه در ارزش کالاهای نهایی وجود دارد. جمع ارزش بازاری کاغذ و ارزش بازاری کتاب باعث دوباره شماری می شود. به عبارت دیگر ارزش کاغذ به طور اشتباه دو بار محاسبه شده است.

یک استثنای مهم در این هنگام به وجود می آید که یک کالای واسطه تولید می شود ولی به جای آنکه مورد استفاده قرار بگیرد جهت استفاده یا فروش در آینده ذخیره و به موجودی انبار اضافه می شود. در واقع این کالاها توسط مصرف کنند، مصرف نمی شوند تا بتوانیم آنها را از طریق مخارج در محاسبه تولید ناخالص داخلی به حساب بیاوریم. در چنین وضعیتی این کالای واسطه را کالای نهایی به حساب می آوریم و ارزش آن را به عنوان سرمایه گذاری یا تغییر در موجودی انبار وارد تولید ناخالص داخلی می کنیم. اگر از موجودی انبار برای تولید کالای نهایی استفاده کنیم و یا آنها را در بازار به فروش برسانیم، تغییر در موجودی انبار منفی می شود و تولید ناخالص داخلی در دوره بعد کاهش می یابد.

  • کالاها و خدمات

تولید ناخالص داخلی شامل تمامی کالاهای مشهود (مانند خوراکی ها، پوشاک، خودرو) و کالاهای غیر مشهود یا خدمات (مانند آرایشگاه، خشکشویی، معاینه پزشک) می شود. وقتی شما CD مورد علاقه خود را خریداری می کنید، شما کالایی خریده اید و قیمت خرید آن بخشی از تولید ناخالص داخلی است. وقتی شما برای شنیدن کنسرت همان گروه موسیقی CD آن را خریداری کرده بودید به تالار موسیقی می روید شما یک خدمت خریداری کرده اید و قیمت بلیت کنسرت نیز بخشی از تولید ناخالص داخلی است.

لازم به ذکر است که بخش عمده ای از تولید ناخالص داخلی را خدمات تشکیل می دهند. برای درک این مطلب به نمودارهای زیر توجه کنید:

همانطور که مشاهده می کنیم به طور میانگین خدمات بیش از 50 درصد تولید ناخالص داخلی را در اکثر کشورهای بررسی شده تشکیل می دهد.

 

نمودار درصد خدمات در تولید ناخالص داخلی برخی کشورها
  • تولیدات

تولید ناخالص داخلی شامل تمامی کالاها و خدمات تولید شده در دوره فعلی است. تولید ناخالص داخلی به هیچ وجه در برگیرنده کالاهای تولید شده در دوره های گذشته نیست. وقتی سایپا یک خودرو تولید کند و به فروش می رساند، ارزش آن در تولید ناخالص داخلی منظور می شود.

  • در یک کشور

تولید ناخالص داخلی ارزش تولیدات را در یک ناحیه جغرافیایی خاص یا مرزهای جغرافیایی یک کشور اندازه گیری می کند. وقتی یک شهروند کانادایی به طور موقت در آمریکا کار می کند، ارزش تولید این فرد بخشی از تولید ناخالص داخلی آمریکاست. وقتی یک شهروند آمریکایی مالک یک کارخانه در هائینی است، تولید آن کارخانه بخشی از تولید ناخالص داخلی آمریکا نخواهد بود (بلکه بخشی از تولید ناخالص داخلی کشور هائینی است). بنابراین ارزش کالاهایی در تولید ناخالص داخلی منظور می شود که در داخل مرزهای جغرافیایی آن کشور تولید شده و هیچ ارتباطی با ملیت تولیدکننده نداشته باشد.

  • در یک دوره زمانی خاص

تولید ناخالص داخلی ارزش تولیدات را در یک دوره یا فاصله زمانی خاص محاسبه می کند، معمولاً این دوره زمانی یک سال با یک فصل (سه ماه) است.

تولید ناخالص داخلی جریان درآمد و هزینه اقتصادی را طی یکسال محاسبه می کند.

وقتی دولت گزارش اقتصادی خود را هر سه ماه یکبار اعلام می کند، معمولاً تولید ناخالص داخلی سالیانه را نیز محاسبه و اعلام می کند. به عبارت دیگر اعداد ذکر شده در گزارش فصلی تولید ناخالص داخلی مقادیر درآمد و هزینه فصلی هستند که در 4 ضرب شده اند. دولت با این اقدام امکان مقایسه ارقام فصلی و سالیانه را فراهم می آورد.

علاوه بر این وقتی دولت تولید ناخالص داخلی را به صورت فصلی اعلام می کند، این آمار و اطلاعات با استفاده از روش های آماری به تعدیل فصلی اصلاح و تعدیل می شوند. اطلاعات خام اولیه و تعدیل نشده نشان می دهند که در برخی از فصول سال در مقایسه با سایر فصول کالاها و خدمات بیشتری تولید شده اند، مثلاً در ماه پایانی سال فروش افزایش چشمگیر داشته است. اقتصاددانان و سیاست گذاران صرف نظر از روندهای فصلی غالباً تمایل دارند تا به بررسی و شناخت روندهای غیر فصلی بپردازند. بنابراین کارشناسان آمار تغییرات فصلی را از تولید ناخالص داخلی خارج می کنند.

سایر شاخص های اندازه گیری درآمد

معمولاً دولت ها همزمان با محاسبه فصلی تولید ناخالص داخلی شاخص های مختلف درآمدی دیگری را نیز برای نشان دادن تصویر کامل تری از اوضاع اقتصادی و تحولات صورت گرفته محاسبه و منتشر می کنند. این شاخص ها از طریق تجزیه تولید ناخالص داخلی و یا حذف برخی گروه های درآمدی به دست می آیند.

  • تولید ناخالص ملی Gross National Product (GNP)

این شاخص برابر است با درآمد کل افراد یا ساکنان دائمی یک کشور. تفاوت GNP و تولید ناخالص داخلی در این است که در GNP درآمد عوامل تولید آن کشور در خارج وجود دارد و پرداختی به عوامل تولید خارجی کسر شده است.

به طور مثال وقتی یک شهروند کانادایی به طور موقت در آمریکا مشغول به کار است، این تولید بخشی از تولید ناخالص داخلی آمریکاست ولی بخش از GNP آمریکا نیست ( البته بخشی از GNP کشور کانادا محسوب می شود). این افراد برای اکثر کشورها شامل افراد یا ساکنان یک کشور تولید ناخالص داخلی را ایجاد می کنند به همین دلیل تولید ناخالص داخلی  و GNP بسیار نزدیک به هم هستند.

  • تولید خالص ملی Net National Product

این شاخص برابر است با درآمد کل ساکنان یک کشور منهای استهلاک. استهلاک به معنی از بین رفتن ذخایر سرمایه ای با تجهیزات و زیرساخت های اقتصادی در فرآیند تولید است. در حساب های ملی که توسط اداره بازرگانی تهیه می شود استهلاک “مصرف سرمایه ثابت” نامیده می شود.

  • درآمد ملی National Income

ابن شاخص کل ارزش کالاها و خدمات تولید شده توسط ساکنان یک کشور است. تفاوت درآمد ملی با تولید ناخالص ملی NNP در این است که اگر خالص مالیات های غیر مستقیم را از NNP کسر کنیم درآمد ملی به دست می آید.

  • درآمد شخصی Personal Income

این شاخص درآمدی است که خانوارها و سایر افراد از مشاغل آزاد به دست می آورند. بر خلاف درآمد ملی این درآمد شامل سود سهام شرکت ها نمی شود. علاوه بر این مالیات بر درآمد، حقوق بازنشستگی، حق بیمه نیز از درآمد افراد کسر و لذا درآمد شخصی کاهش می یابد. علاوه بر این درآمد شخصی شامل درآمد بهره ای است که خانوارها از اوراق مشارکت یا اوراق قرضه دولتی به دست می آورند و همچنین درآمدی که خانوارها بابت پرداخت های انتقالی (مانند بیمه بیکاری و …) از دولت دریافت می کنند.

  • درآمد قابل تصرف Disposable Income

درآمدی است که خانوارها و افراد در مشاغل آزاد پس از تمام کسورات قانونی به دست می آورند. به عبارت ساده تر، درآمد قابل تصرف برابر است با درآمد شخصی منهای مالیات های فرد.

نکته کلیدی: هر چند شاخص های مختلفی برای محاسبه درآمد وجود دارد ولی همه این شاخص ها نشان دهنده وضعیت اقتصادی جامعه است. وقتی  تولید ناخالص داخلی به سرعت رشد می کند، این شاخص های محاسبه درآمد نیز رشد می نمایند. وقتی تولید ناخالص داخلی کاهش می یابد، سایر شاخص ها نیز به طور همزمان کاهش می یابند.

 

روش های محاسبه تولید ناخالص داخلی

روش های محاسبه تولید ناخالص داخلی

اقتصاددانان برای جلوگیری از محاسبه مضاعف تولید ناخالص داخلی آن را به سه روش محاسبه می کنند. البته تجزیه و تحلیل روش محاسبه تولید ناخالص داخلی موضوع مورد بحث ما نیست و به این دلیل با نگاهی گذرا به انواع روش های محاسبه، به بررسی روش معمول محاسبه یعنی روش مخارج می پردازیم.

  • روش ارزش افزوده

در این روش، ابتدا ارزش افزوده همه کالاها و خدمات تولیده شده در داخل را محاسبه می کنند و پس از کسر کارمزد احتسابی تولید ناخالص داخلی به قیمت عوامل به دست می آید.

  • روش درآمد

ارزش کالاها و خدمات نهایی تولید شده در کشور که همان ارزش افزوده است، به صورت درآمد، بین عوامل تولید توزیع می شود. بنابراین اگر مجموع درآمدهای ایجاد شده در کشور را برآورد کنیم، درآمد ملی کشور بدست می آید.

  • روش مخارج

روش مخارج بر اساس این اصل که کل تولیدات با کل مخارج برابر است به بررسی کل مخارج صورت گرفته در اقتصاد می پردازد. بر این اساس اگر بتوانیم تمامی مخارجی را که در طی یک دوره مشخص در اقتصاد صورت می گیرد محاسبه کنیم، درآمد ملی به دست خواهد آمد. استدلال این روش این است که هرچه در اقتصاد تولید شود به نحوی خرج می شود، پس باید ارزش مخارج کل با ارزش تولیدات کل برابر شود.

هزینه (مخارج) در اقتصاد به صورت های مختلف انجام می شود. در یک لحظه از زمان یک خانواده در رستوران غذا مصرف می کند، یک کارخانه خودروسازی جدید در حال احداث است، ارتش اقدام به خرید تجهیزات نظامی می کند و یک شرکت هواپیمایی نیز هواپیماهای جدید خریداری می کند. تولید ناخالص داخلی بر اساس روش مخارج در برگیرنده تمامی هزینه های فوق است.

برای درک چگونگی محاسبه رشد اقتصادی بیشتر به روش مخارج استناد می کنیم.

محاسبه تولید ناخالص به روش مخارج

 در محاسبه تولید ناخالص داخلی بر اساس روش مخارج، هزینه ها و مخارج به چهار دسته تقسیم می شوند:

  1. مخارج مصرفی (C) Consumption
  2. مخارج سرمایه گذاری (I) Investment
  3. مخارج دولتی (G) Government
  4. خالص صادرات (X_M) Net Export

بر این اساس:

تولید ناخالص داخلی= C+I+G+(X-M)

  • مخارج مصرفی

مصرف همان مخارج خانوارها برای خرید کالا و خدمات است. مخارج مصرفی شامل ارزش کالاها و خدمات مصرفی است که توسط خانوارها خریداری می شود. مخارج مصرفی خانوارها را می توان به سه دسته تقسیم کرد:

  • کالاهای بادوام (Durable Good)
  • کالاهای بادوام (Nondurable Goods)
  • خدمات (Services)

کالاهای بی دوام کالاهای هستند که انتظار نمی رود بیش از یک سال عمر کنند. مانند مواد غذایی، کالاهای بادوام کالاهایی هستند که انتظار می رود بیش از یک سال عمر کنند مانند اتومبیل، یخچال و … و خدمات شامل اقلام غیر مملوس است مانند تعمیرات اتومبیل، تفریحات، سرگرمی، آرایشگاه و …

مخارج مصرفی بخش بسیار مهمی از تولید ناخالص داخلی به شمار می روند. به همین دلیل تغییرات این بخش همواره زیر نظر کارشناسان و تحلیل گران اقتصادی است. برای مثال مصرف در اقتصاد آمریکا 63 درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل می دهد.

مخارج مصرفی
  • مخارج سرمایه گذاری

شامل خرید کالاهایی است که خود در تولید کالاها و خدمات دیگر مورد استفاده قرار می گیرد. منظور از مخارج سرمایه گذاری، مخارجی است که توسط بنگاه های اقتصادی صورت می گیرد. سرمایه گذاری دارای 2 جز اصلی است:

خرید کالاهای سرمایه ای فیزیکی مانند تجهیزات و ماشین آلات، مواد اولیه و در حالت دوم خرید یا ایجاد ساختمان های جدید مانند احداث کارخانه، انبارها و …

  • مخارج دولتی

مخارج دولتی مخارجی است که توسط دولت (وزارتخانه، سازمان های دولتی، شهرداری ها) در بازار کالا و خدمات صورت می گیرد. این مخارج به منظور سرمایه گذاری در احداث بزرگراه ها، پل ها و ارائه برخی خدمات دولتی انجام می شود.

  • خالص صادرات

منظور از خالص صادرات، تفاضل میان صادرات و واردات است. در صورتی که صادرات بیش از واردات باشد، خالص صادرات مثبت و در صورتی که واردات بیش از صادرات باشد، خااص صادرات منفی می شود.

تفاوت خالص صادرات و واردات یا همان تراز پرداخت ها از سه بخش مهم تشکیل می شود:

Trade Balance : تراز تجاری تفاوت ارزش پولی کل کالاهای صادر شده یا وارد شده می باشد.

Current Account : تراز حساب جاری در کنار تراز تجاری که از تفاوت ارزش پولی کل کالاها بدست می آید مقدار صادرات خدمات و واردات خدمات را نیز مورد محاسبه قرار می دهد. به این مفهوم که مقدار ارزش پولی کل صادرات کالا و خدمات با هم جمع می شود و اعداد بدست آمده از مجموع این داده ها از یکدیگر کم می شود. اگر مقدار ارزش پولی صادرات کالا و خدمات بیشتر از واردات کالا و خدمات باشد تراز حساب جاری مثبت و در غیر این صورت منفی به دست می آید.

Capital Account : تراز سرمایه از تفاوت مقدار سرمایه گذاری و وام وارد شده به یک کشور و مقدار سرمایه گذاری و وام خارج شده از یک کشور گفته می شود. هر چه سرمایه گذاری خارجی در یک کشور بیشتر باشد تراز سرمایه بزرگتر می شود و اگر خروج سرمایه از یک کشور بیشتر باشد تراز سرمایه برای آن کشور منفی به دست می آید.

دو نکته کلیدی:

  1. تولید ناخالص داخلی به ارزش دلاری یا پایه پولی اندازه گیری می شود.
  2. مقدار عددی تولید ناخالص داخلی برای یک سال محاسبه می شود، اما دامنه تغییرات برای هر فصل محاسبه می گردد.

حال با نگاهی به الگوی جریان دوری اقتصاد مشاهده خواهید کرد که تولید ناخالص داخلی چگونه بر اساس روش مخارج محاسبه می شود.

تاثیر تولید ناخالص داخلی بر چرخه اقتصاد

 

انواع تولید ناخالص داخلی

افزایش و کاهش مخارج به دو دلیل می تواند باشد:

  1. تولید کالاها و خدمات بیشتر شده است.
  2. کالاها و خدمات به قیمت بیشتری فروخته شده اند.

هنگام بررسی تغییرات اقتصادی در طول زمان، اقتصاددانان این دو اثر را از هم جدا می کنند. حال به تفسیر دو نوع تولید ناخالص داخلی می پردازیم:

  • تولید ناخالص داخلی اسمی (Nominal)

این نوع تولید ناخالص داخلی به اندازه گیری بر اساس قیمت های جاری در زمان کسب درآمد می پردازد. به همین دلیل به این نوع شاخص، تولید ناخالص داخلی بازاری یا تولید ناخالص داخلی به قیمت بازار نیز می گویند. در این نوع تولید ناخالص داخلی، میزان تولیدات و قیمت هر دو متغییر هستند.

نمودار تغییرات تولید ناخالص داخلی اسمی برخی کشورها
  • تولید ناخالص داخلی واقعی (Real)

در این شاخص برای محاسبه تولید ناخالص داخلی، قیمت ها را ثابت می گیرند تا تغییرات تولید مشخص شوند. برای اینکار قیمت را بر حسب یک سال پایه محاسبه می کنند.

در بسیاری از تحلیل های کلان اقتصادی، تولید ناخالص داخلی اسمی معیار مناسبی نیست. اگر در دو سال پیاپی مقدار فیزیکی تولید ثابت ولی قیمت ها افزایش یابند، در این صورت تولید ناخالص داخلی اسمی در سال دوم افزایش خواهد یافت. در حالی که تولید واقعی بدون تغییر باقیماند است اما برای رشد واقعی اقتصاد نیاز است تا کالاها و خدمات بیشتری تولید شوند.

البته آنچه در دنیای واقعی رخ می دهد، افزایش همزمان قیمت و مقدار است. لذا لازم است تا معیار مناسبی برای این منظور داشته باشیم چرا که استفاده از تولید ناخالص داخلی اسمی (تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری) می تواند ما را در قضاوت در مورد عملکرد اقتصاد دچار اشتباه کند. معیاری که بتواند رشد واقعی اقتصاد (نه رشد اسمی) را نشان دهد، تولید ناخالص داخلی واقعی است. تولید ناخالص داخلی واقعی معیاری است که نسبت به تغییرات قیمت تعدیل شده است.

برای درک بیشتر تفاوت تولید ناخالص داخلی اسمی و واقعی، مثال فرضی زیر را در یک اقتصاد تک کالایی در نظر بگیرد:

تفاوت تولید داخلی اسمی و واقعی

در مثال بالا، سال پایه برای مقدار کالای تولید شده سال 2000 می باشد. بنابراین شاهد هستیم که در سال 2002 میزان تولید اسمی اقتصاد 126 واحد ولی میزان واقعی تولید 70 واحد است.

نمودار زیر تغییرات تولید ناخالص داخلی اسمی و واقعی آمریکاست. اقتصاد آمریکا در سال 2010 بیش از 15 تریلیون دلار تولید اسمی و بیش از 13.3 تریلیون دلار تولید واقعی داشته است. سال پایه برای این محاسبات سال 2005 در نظر گرفته شده است.

  • تولید ناخالص داخلی قیمتی (Deflator)

این شاخص در نقطه مقابل تولید ناخالص داخلی واقعی قرار دارد. در این شاخص به دنبال آن هستیم که میزان تغییرات قیمت را به دست بیاوریم، در نتیجه برای این کار تولید ناخالص داخلی اسمی را بر تولید ناخالص داخلی واقعی تقسیم کرده و در 100 ضرب می کنند. به این شاخص اصطلاحاً “تعدیل کننده قیمت تولید ناخالص داخلی” اطلاق می شود.

  • تولید ناخالص داخلی واقعی سرانه (Per capital)

این نوع تولید ناخالص داخلی عبارت است از تولید ناخالص داخلی واقعی تقسیم بر کل جمعیت. تولید ناخالص داخلی واقعی سرانه در واقع همان میزان درآمد سرانه هر نفر است. البته مشخص است که هر چه میزان جمعیت یک جامعه بیشتر باشد، تولید ناخالص داخلی سرانه کمتر خواهد بود. این معیاری ساده از سطح زندگی یک نفر در یک کشور خاص است.

نمودار درآمد سرانه برخی کشور ها از سال 1980تا2010

تولید ناخالص داخلی و رفاه اقتصادی

تا اینجا فرا گرفتیم که این شاخص بهترین شاخص برای بررسی قدرت یک اقتصاد است. تولید ناخالص داخلی هم درآمد کل اقتصاد و هم هزینه های کل تولید کالاها و خدمات را اندازه گیری می کند. بنابراین تولید ناخالص داخلی سرانه درآمد و هزینه متوسط هر فرد را در اقتصاد نشان می دهد. از آنجا که بیشتر مردم ترجیح می دهند درآمد بیشتری داشته باشند تا با صرف آن مطلوبیت بیشتری به دست آورند، تولید ناخالص داخلی سرانه یک شاخص معمول برای اندازه گیری رفاه اقتصادی هر فرد است.

با وجود این برخی مردم اعتبار تولید ناخالص داخلی را برای اندازه گیری رفاه اقتصادی رد می کنند: به عقیده آنها تولید ناخالص داخلی تولید ناخالص داخلی به هیچ وجه سطح سلامت و بهداشت فرزندان ما، کیفیت آموزشی و لذت آنها از تفریح را اندازه گیری نمی کند. تولید ناخالص داخلی زیبایی نهفته در اشعار، دوام ازدواج ها، ذکاوت و هوش عمومی یا درستی فعالیت های عمومی دولت را در بر نمی گیرد. تولید ناخالص داخلی همچنین شجاعت، معرفت و فداکاری را در راه کشور اندازه گیری نمی کند. تولید ناخالص داخلی همه چیز را اندازه گیری می کند به جز آنچه زندگی ما را با ارزش می کند.

چگونه باید درباره تولید ناخالص داخلی قضاوت کنیم؟

پاسخ این است که به هر حال تولید ناخالص داخلی بزرگتر به ما کمک می کند تا زندگی بهتری داشته باشیم. تولید ناخالص داخلی  معیار خوبی برای اندازه گیری سلامت فرزندان ما نیست اما کشورهای با تولید ناخالص داخلی بزرگتر می توانند به سلامت فرزندان خود کمک کنند. تولید ناخالص داخلی شاخص خوبی برای اندازه گیری کیفیت آموزش نیست اما کشورهایی با تولید ناخالص داخلی بزرگتر می توانند نظام آموزشی بهتری فراهم کنند. تولید ناخالص داخلی زیبایی ادبیات ما را اندازه گیری نمی کند ولی کشورهایی با تولید ناخالص داخلی بزرگتر می توانند به آموزش بیشتر شهروندان و باسواد کردن آنها اقدام کنند تا از خواندن ادبیات بیشتر لذت ببرند. تولید ناخالص داخلی باعث افزایش شجاعت، معرفت، وطن پرستی و ایثار نمی شود ولی تمامی این صفات ارزشمند زمانی رشد می کنند که مردم یک کشور درگیر نیازهای اولیه ضروری زندگی خود نباشند.

به طور خلاصه تولید ناخالص داخلی نمی تواند به طور مستقیم به اندازه گیری کیفیت و صفات با ارزش در زندگی بپردازد بلکه توانایی ما را در دستیابی به نهاده ها برای برخورداری از یک زندگی با ارزش اندازه گیری می کند. در هر صورت تولید ناخالص داخلی یک معیار کامل برای اندازه گیری رفاه اجتماعی نیست. برخی از چیزها که برای یک زندگی خوب ضروری هستند در تولید ناخالص داخلی مورد ملاحظه قرار نمی گیرد. مثلاً فرض کنید هر کس در صحنه اقتصاد هفت روز هفته را کار کند و در پایان هفته هیچ استراحتی نداشته باشد، در این صورت کالاها و خدمات بیشتری تولید می کند و تولید ناخالص داخلی افزایش می یابد. با وجود این علی رغم افزایش تولید ناخالص داخلی نمی توانیم نتیجه بگیریم ک وضع مردم بهتر شده است. زیان ناشی از استراحت کمتر، منافع ناشی از تولید و مصرف مقادیر بیشتر کالاها و خدمات را از بین می برد.

از آنجا که تولید ناخالص داخلی با استفاد از قیمت های بازار به محاسبه ارزش کالاها و خدمات می پردازد، ارزش بسیاری از کالاها که خارج از بازارها تولید و مصرف می شوند، در تولید ناخالص داخلی منظور نمی شوند. وقتی یک آشپز غذایی را در رستوران تهیه و به مشتریان خود عرضه می کند ارزش فروش این غذا در تولید ناخالص داخلی محاسبه می شود اما اگر همین آشپز غذا را در منزل برای همسر خود تهیه کند، ارزش افزوده ایجاد شده در تولید ناخالص داخلی منظور نمی شود.

مسئله دیگری که تولید ناخالص داخلی به آن توجهی ندارد کیفیت محیط زیست است. فرض کنید دولت تمامی مقررات و قوانین زیست محیطی را لغو کند. در این صورت بنگاه ها می توانند بدون نگرانی از انتشار آلودگی به تولید کالاها و خدمات بپردازند. در این صورت ممکن است تولید ناخالص داخلی افزایش یابد ولی رفاه به احتمال زیاد کاهش خواهد یافت. بدتر شدن کیفیت آب و هوا منافع ناشی از تولید بیشتر کالاها و خدمات را خنثی خواهد کرد.

علاوه بر این تولید ناخالص داخلی توجهی به توزیع درآمد ندارد. یک جامعه با 100 نفر جمعیت و درآمد سرانه 50 هزار دلاری، تولید ناخالص داخلی معادل 5 میلیون دلاری دارد. بنابراین هر فرد در این جامعه سالانه 50 هزار دلار درآمد دارد. اما ممکن است در همین جامعه 10 نفر سالانه 500 هزار دلار درآمد داشته باشند و 90 نفر هیچ درآمدی نداشته باشند. تولید ناخالص داخلی این جامعه نیز 5 میلیون دلار و درآمد سرانه 50 هزار دلار است. تولید ناخالص داخلی سرانه متوسط درآمد هر فرد را نشان می دهد ولی توضیحی درباره توزیع درآمد ارائه نمی کند، در حالی که مسایل بسیار زیادی از چشم ما پنهان مانده اند.

در پایان می توانیم نتیجه بگیریم که تولید ناخالص داخلی معیار خوب رفاه اقتصادی برای اندازه گیری بسیاری از چیزهاست ( و نه همه چیز). بهتر آن است که بدانیم تولید ناخالص داخلی چه چیزهایی را اندازه گیری می کند و چه چیزهای را در نظر نمی گیرد یا به حساب نمی آورد.

چگونه باید درمورد تولید ناخالص داخلی قضاوت کنیم

جمع بندی تولید ناخالص داخلی

بدون شک تولید ناخالص داخلی مهمترین شاخص اقتصادی به شمار می رود. زیر بخش های این شاخص همواره به عنوان شاخص هایی که چشم انداز تولید ناخالص داخلی را مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهند، همواره مدنظر تحلیل گران اقتصادی قرار دارند و در ادامه متوجه خواهیم شد که رشد اقتصادی عامل اصلی نوسان بازارهای مالی به شمار می رود.

مهمترین نکات:

  • از آنجا که هر معامله دارای دو طرف خریدار و فروشنده است، کل هزینه های کل اقتصاد باید با درآمد اقتصاد برابر باشد.
  • تولید ناخالص داخلی هزینه های کل تولید کالاها و خدمات جدید اقتصاد و درآمد کل ناشی از تولید این کالاها و خدمات را اندازه گیری می کند.
  • اجزای تولید ناخالص داخلی عبارت اند از: مصرف، سرمایه گذاری، مخارج دولت و خالص صادرات. مصرف عبارت است از هزینه های خرید کالاها و خدمات توسط خانوارها. سرمایه گذاری عبارت است از هزینه های خرید ابزار و ساختمان های جدید برای بنگاه های دولتی. مخارج دولت شامل هزینه های دولتی است و خالص صادرات برابر است با ارزش کالاهای صادر شده منهای کالاهای وارد شده.
  • تولید ناخالص داخلی اسمی با استفاده از قیمت های جاری اقتصاد را ارزیابی می کند اما تولید ناخالص داخلی حقیقی دقیقاً میزان تولید را در یک اقتصاد از طریق ثابت گرفتن قیمت ها بر اساس یک سال پایه اندازه گیری می کند. شاخص قیمتی تولید ناخالص داخلی سطح قیمت را بررسی می کند و تولید ناخالص داخلی سرانه میزان درآمد سرانه هر فرد را از طریق تقسیم تولید ناخالص داخلی بر جمعیت یک کشور محاسبه می کند.
  • تولید ناخالص داخلی معیار خوبی برای اندازه گیری سطح رفاه اقتصادی مردم هر کشور است زیرا مردم درآمد بیشتر را به درآمد کمتر ترجیح می دهند. اما تولید ناخالص داخلی یک معیار و شاخص کامل برای اندازه گیری رفاه اقتصادی نیست. مثلا تولید ناخالص داخلی ارزش استراحت و تفریح و یا ارزش محیط زیست سالم را در بر نمی گیرد.

تفاوت درآمد در کشورهای مختلف

وقتی به سفر دور دنیا می روید، تفاوت هایی فاحش در سطح استاندارد زندگی مردم مشاهده می کنید. درآمد یک فرد متوسط در کشورهای ثروتمند مانند آمریکا، ژاپن یا آلمان ده ها برابر بیش از درآمد یک فرد متوسط در کشورهای فقیر مانند نیجریه، هند یا اندونزی است. تفاوت های زیاد در درآمدها نشان دهنده تفاوت های چشمگیر در کیفیت زندگی است. کشورهای ثروتمند خودروهای بیشتر، تلفن های بیشتر، تغذیه بهتر، خانه ای امن تر، بهداشت و درمان بهتر و امید به زندگی بیشتری دارند.

حتی در یک کشور نیز تغییرات بسیاری در سطح استاندارد زندگی در طول زمان ایجاد می شود. در آمریکا طی قرن گذشته متوسط درآمد، که به وسیله تولید ناخالص داخلی سرانه (Per Capita Real) اندازه گیری می شود، سالانه حدود دو درصد رشد کرده است. هر چند رشد دو درصدی در سال ممکن است بسیار اندک به نظر برسد، اما همین نرخ رشد اندک به معنای دو برابر شدن متوسط درآمد طی 35 سال است. به دلیل همین رشد به ظاهر اندک، متوسط درآمد امروز حدود 8 برابر متوسط درآمد در قرن گذشته است. در نتیجه یک شهروند آمریکایی در مقایسه با والدین و سایر گذشتگان خود از رفاهی بسیار بیشتر برخوردار است.

نرخ های رشد از کشوری به کشور دیگر نیز تفاوت دارند. در برخی کشورهای آسیای شرقی مانند سنگاپور، کره جنوبی و تایوان متوسط درآمد طی دهه اخیر سالانه هفت درصد رشد داشته است. با این نرخ رشد، متوسط درآمد هر 10 سال 2 برابر می شود. این کشورها طی یک نسل از فقیرترین مردم به ثروتمندترین مردم جهان پیوسته اند. برعکس در برخی کشورهای آفریقایی مانند چاد، اتیوپی و نیجریه متوسط درآمد طی سال های بسیار زیاد ثابت بوده است.

چگونه می توانیم این تفاوت ها را توضیح دهیم؟ چگونه می توانیم به کشورهای ثروتمند اطمینان دهیم که سطح بالای استاندارد زندگی در کشورشان حفظ خواهد شد؟ کشورهای فقیر برای رشد سریع تر و ملحق شدن به جهان توسعه یافته چه سیاست های را باید دنبال کنند؟ این پرسش ها مهمترین پرسش های اقتصاد کلان هستند.

برای تفسیر این موضوع بهتر است ابتدا نگاهی به تجربیات برخی از کشورهای جهان بیندازیم. در جدولی که در ادامه مشاهده می کنید تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه 13 کشور موجود هست! برای هر کشور این شاخص در یک دوره زمانی تقریباً صد ساله محاسبه شده است. ستون نخست و دوم این جدول به ترتیب کشور و دوره زمانی را نشان می دهد. ستون سوم و چهارم، به ترتیب برآورد تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه 100 سال قبل و اکنون را نشان می دهد.

داده های مربوط به تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه را نشان می دهند که سطح استاندارد زندگی از کشوری به کشور دیگر تا چه حد تفاوت دارد. مثلاً درآمد سرانه در آمریکا 8 برابر درآمد سرانه چین و 15 برابر درآمد سرانه هند است. فقیرترین کشورها دارای درآمد متوسطی هستند که به ندرت در آمریکا دیده شده است. درآمد حقیقی یک شهروند نمونه چینی در سال 1997 برابر درآمد حقیقی یک آمریکایی در سال 1870 است. درآمد حقیقی یک شهروند نمونه پاکستانی در سال 1997 حدود نصف درآمد حقیقی یک شهروند آمریکایی در 100 سال قبل است.

ستون آخر جدول نرخ رشد هر کشور را نشان می دهد. نرخ رشد، نشان دهنده سرعت رشد تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه به مدت یک سال است. مثلاً تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه در سال 1870 در آمریکا 3188 دلار و در سال 1997 ، 28740 دلار بوده است. بنابراین نرخ رشد سالانه 1.75 درصد بوده است. به عبارت دیگر اگر تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه 3188 دلار باشد و سالانه 1.75 درصد رشد کند، پس از 127 سال به رقم 28740 دلار می رسد. البته تولید ناخالص داخلی حقیقی سرانه هر سال 1.75 درصد رشد نمی کند بلکه برخی سال ها بیشتر و برخی سال ها کمتر از این مقدار رشد می کند.

تفاوت درامد در کشور های مختلف

کشورهای جدول قبل بر اساس “نرخ رشد” دسته بندی شده اند. ژاپن با نرخ رشد 2.82 درصد در سال، در رتبه نخست جدول قرار دارد. صد سال قبل ژاپن یک کشور ثروتمند نبود. درآمد متوسط ژاپن فقط قدری از مکزیک بیشتر بود. صد سال قبل درآمد متوسط ژاپن اندکی بیشتر از درآمد متوسط مکزیک و بسیار کمتر از درآمد متوسط آرژانتین بود. به عبارت دیگر درآمد ژاپن در سال 1890 کمتر از درآمد هند در سال 1997 بود، اما به علت رشد بیش از حد، در حال حاضر ژاپن با یک اقتصاد قوی فاصله ای اندک با کشور آمریکا دارد. در پایین جدول، کشور بنگلادش قرار دارد. این کشور طی قرن گذشته نرخ رشد 0.78 درصد را تجربه کرده است. بنابراین یک شهروند نمونه بنگلادشی به زندگی در شرایط فقر ادامه می دهد.

به علت تفاوت و نرخ های رشد، رتبه بندی کشورها بر اساس درآمد در طول زمان تغییرات اساسی خواهد داشت. همانطور که مشاهده کردید ژاپن کشوری است که نسبت به سایر کشورها رشد چشمگیری داشته است. کشوری که از ژاپن عقب مانده، کشور انگلیس است. در سال 1870 کشور انگلستان ثروتمندترین کشور جهان بود، در این سال درآمد متوسط انگلستان حدود 20 درصد بیش از کشور آمریکا و 2 برابر کانادا بود. امروز درآمد متوسط در کشور انگلستان کمتر از دو کشور آمریکا و کاناداست.

این اطلاعات نشان می دهد که برای ثروتمندترین کشورهای دنیا هیچ تضمینی وجود ندارد که همیشه ثروتمندترین باقی بماند و همین طور در مورد فقیرترین کشورهای دنیا نیز این اعتقاد وجود ندارد که برای همیشه فقیر باقی بمانند. اما سوال آن است که چه عواملی موجب رشد سریع تر یک اقتصاد نسبت به سایر اقتصادها می شود؟ چرا ژاپن توانسته رتبه اول رشد را بعد از یک دوره زمانی صد ساله به خود اختصاص دهد؟

پاسخ به این سوال در حوزه بحث ما نمی گنجد اما به طور کلی می توان عوامل زیر را به عنوان مهمترین عوامل تغییر نرخ رشد اقتصادی کشورها برشمرد:

  • بهره وری
  • نیروی کار
  • سرمایه انسانی
  • منابع انسانی
  • منابع طبیعی
  • دانش و فن آوری
  • سیاست های دولت ها
  • تشویق پس انداز و سرمایه گذاری
  • تشویق و جذب سرمایه گذاری خارجی
  • آموزش
  • رعایت حقوق مالکیت و ثبات سیاسی
  • تجارت آزاد
Instagram Facebook Twitter LinkedIn

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *